جدول جو
جدول جو

معنی سرایت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

سرایت کردن
(حِ شُ دَ)
اثر کردن. راه یافتن:
بسوزم که یار پسندیده اوست
که در وی سرایت کند سوز دوست.
سعدی.
فراقنامۀ سعدی به هیچ گوش نیامد
که دردی از سخنانش در او نکرد سرایت.
سعدی.
سعدی نهفته چند بماند حدیث عشق
این ریش اندرون بکند هم سرایتی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
سرایت کردن
اثر کردن تاثیرکردن، انتقال یافتن مرض از شخصی (یا جانوری) بشخص دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
سرایت کردن
اثر کردن، تاثیر گذاشتن، انتقال یافتن، شیوع یافتن، شایع شدن، اشاعه یافتن، منتقل شدن، گسترش یافتن، رخنه کردن، نفوذ کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرازیر کردن
تصویر سرازیر کردن
جاری کردن، سرنگون کردن، واژگون ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاست کردن
تصویر سیاست کردن
عقوبت کردن، مجازات کردن، تنبیه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنایت کردن
تصویر عنایت کردن
توجه کردن، یاری کردن، لطف کردن، کنایه از بخشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفایت کردن
تصویر کفایت کردن
کافی بودن، بس بودن، از عهده کسی یا انجام دادن امری برآمدن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
آب دادن کسی را. سیراب کردن کسی را
لغت نامه دهخدا
تصویری از عنایت کردن
تصویر عنایت کردن
امداد نمودن، توجه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکایت کردن
تصویر شکایت کردن
گرزیدن انداویدن گله کردن گله کردن، ناله و زاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظرافت کردن
تصویر ظرافت کردن
بتکلف زیرکی نمودن، زیرک نمایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاست کردن
تصویر سیاست کردن
تنبیه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراغت کردن
تصویر فراغت کردن
استراحت کردن آسودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرایه کردن
تصویر کرایه کردن
سلاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرامت کردن
تصویر کرامت کردن
عطا کردن آنکه قدر و مرتبت برتری دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تاییدن بس بودن، برآمدن کار ساختن بس شدن، کافی بودن، از عهده کسی بر آمدن: شما بجمله عرب یکی را کفایت کنید، از عهده اجرای امری بر آمدن: مسعود... جزما فرمان داد ک این مهم ترا باید کفایت کرد والی جز از اطاعت چاره ندید
فرهنگ لغت هوشیار
میل کردن تمایل یافتن: گرایش نکردی بکار دگر گهی پای کندی زتن گاه سر. (نظامی)، قصد کردن آهنگ کردن: گهل دل برفتن گرایش کند گهی خواب را سر ستایش کند. (نظامی سروری)، سرپیچی کردن نافرمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصایت کردن
تصویر وصایت کردن
سفارش کردن اندرزنیدن وصیت کردن سفارش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرامت کردن
تصویر غرامت کردن
تاوان گرفتن غرامت گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستایش کردن
تصویر ستایش کردن
مدح کردن، ستودن، شمریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقایی کردن
تصویر سقایی کردن
سقایت کردن آب دادن، آب فروختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تربیت کردن
تصویر تربیت کردن
فرهوختن پروردن فراهیختن هختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمایت کردن
تصویر حمایت کردن
پادن نگاهبانی کردن دفاع کردن از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکایت کردن
تصویر حکایت کردن
نقل کردن قصه گفتن، بیان حال کسی کردن سرگذشت کسی را روایت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراحت کردن
تصویر جراحت کردن
چرک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زراعت کردن
تصویر زراعت کردن
کاشتن و کشت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روایت کردن
تصویر روایت کردن
باز گفتن از قول کسی سخنی خبر یا حدیثی نقل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آن کبوترشان ز بازان نشکهد باز سر پیش کبوتر شان نهد (مولانا) پاس داشتن نواختن پاس داشتن رعیت و غیره را، نگاهداشتن حق کسی را، توجه کردن، تعظیم کردن احترام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
تزئین، آراستن، خودسازی تدبیج، تنقیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقایت کردن
تصویر سقایت کردن
آب دادن کسی را، سیراب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
هاچیدن نیدن آنیهیدن جامنیدن زامنیدن وازنیدن هاختن هختن ویتاردن راهنمایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعایت کردن
تصویر رعایت کردن
پاس داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کفایت کردن
تصویر کفایت کردن
بسنده کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تربیت کردن
تصویر تربیت کردن
پرورش دادن، فرهیختن
فرهنگ واژه فارسی سره
سخن چینی کردن، نمامی کردن، بدگویی کردن، غیبت کردن، غمازی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد